۶#سالگیت مبارک دخترکم😍#واکسن ۶سالگی
نفسم سلام😊 امروز جمعه بود. جمعه ی هفته ی گذشته چقدر استرس واکسن شما رو داشتیم. آخه شنبه رفتیم و واکسنت رو زدیم. واکسن شش سالگی😊 اولش نمی خواستی بیای اما من و عمه، با کلی حرف و حدیث، قانعت کردیم که بریم واکسن بزنی. چون بابایی خیلی کار داشت با عمه زهرا رفتیم.😁 وقتی که رسیدیم مرکز بهداشت، آروم بودی اما بعد کم کم استرس گرفتی و گفتی که نمیخوای واکسن بزنی.😑 تا این مرحله باز هم خیلی بی قراری نکردی اما وقتی که رفتیم توی اتاقِ واکسن، اصلا راضی به واکسن زدن نمی شدی و خانوم حیدری که مسئول واکسنت بود بعد از دادن قطره فلج اطفال، دید که نمیتونه واکسنت رو بزنه و آقای صادقی رو صدا زد تا بزنه. دیگه به هیچ وجه نمی نشستی و گریه می کردی.😣 م...